✅این کتاب را پنجاه سال قبل خواندهام!
در غرفهی نشر نگاه آقا مثل همهجا با غرفهدار سلاموعلیک کردند. حرفهایی بینشان رد و بدل شد. غرفهدار خواست کتابی را به آقا بدهد. آقا لبخند زدند و گفتند: من این کتاب را ۵۰ سال پیش خواندم.
«چشمهایش» ِ بزرگ علوی را میگفتند.
«چشمهایش» نام رمانی است از بزرگ علوی که برای نخستین بار در سال ۱۳۳۱ شمسی منتشر شد.
✅کتابهای تازهای هست که ندیدم
آقا وارد نشر نی شدند. قبلش سرشان را بلند کردند و اسم ناشر را بالای غرفه دیدند و آرام زیر لب گفتند: بشنو از نی…
غرفهدارها سلام کردند. آقا جواب دادند و پرسیدند: «چی دارید؟» درست مثل مشتریهای دستبهنقد. منتظر جواب غرفهدار نماندند و خودشان بین کتابها مشغول شدند به یافتن جواب. وزیر کتابورقزدن آقا را تماشا میکرد.
آقا سری تکان دادند و گفتند: عقب ماندم من از کتاب! چیزهای تازهای هست که ندیدم.
صالحی گفت: کسی از شما جلوتر نیست.
حرف آقا جدای از اینکه جلو باشند یا عقب، حرف یک کتابخوان حرفهای است..
@tibftehran
☑️آقا و غرفهدار!
در یکی از غرفهها قبل از رسیدن آقا، یکی از مدیران دولتی رفت داخل غرفه و کنار غرفهدار ایستاد.
وقتی آقا رسیدند، مدیر دولتی شروع کرد به گزارش دادن دربارهی وضعیت این انتشارات. حرفش که تمام شد، آقا از غرفهدار اصلی پرسید: فقط کتاب ترجمه دارید؟
غرفهدار گفت: چهل درصد کتابهایمان تألیف است.
مدیر وسط بحث آمد و گفت: باید به عرض برسانم این انتشارات چند دوره به عنوان ناشر نمونه… آقا رو به غرفهدار اصلی پرسیدند: کتاب جدید چی دارید؟ و غرفهدار جواب داد. و آقا هم تا آخر فقط خود غرفهدار را مخاطب قرار دادند…
☑️ شوخی رهبر انقلاب با یک غرفهدار: «این کتاب به درد ما نمیخورد!»
در غرفهی انتشارات نورالزهرا(س)، آقا کتابی برداشتند و پرسیدند: این «ریحانهی بهشتی» موضوعش چی هست؟
غرفه دارد توضیح داد که کتابی است براساس روایات درباره بچهداری از پیش از بارداری تا به دنیا آمدن بچه.
آقا بهشوخی گفتند: خب پس به درد ما نمیخورد!
همه آنهایی که شنیدند، خندیدند…
@tibftehran